به گزارش خبرگزاری «حوزه»، آیت الله سید احمد خاتمی از اساتید حوزه علمیه قم در ادامه بحث «فقه حکومتی» به بررسی بخش دیگری از ادله وجوب حفظ نظام در حوزه فرهنگی پرداخت.
74/ 1. عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِيِّ، عَمَّنْ ذَكَرَهُ: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام، قَالَ: «كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام يَقُولُ: إِنَ مِنْ حَقِ الْعَالِمِ أَنْ لَا تُكْثِرَ عَلَيْهِ السُّؤَالَ، وَ لَا تَأْخُذَ بِثَوْبِهِ، وَ إِذَا دَخَلْتَ عَلَيْهِ- وَ عِنْدَهُ قَوْمٌ- فَسَلِّمْ عَلَيْهِمْ جَمِيعاً، وَ خُصَّهُ بِالتَّحِيَّةِ دُونَهُمْ ، وَ اجْلِسْ بَيْنَ يَدَيْهِ، وَ لَا تَجْلِسْ خَلْفَهُ، وَ لا تَغْمِزْ بِعَيْنِكَ ، وَ لَا تُشِرْ بِيَدِكَ، وَ لَا تُكْثِرْ مِنْ قَوْلِ: قَالَ فُلَانٌ وَ قَالَ فُلَانٌ خِلَافاً لِقَوْلِهِ، وَ لَا تَضْجَرْ بِطُولِ صُحْبَتِهِ؛ فَإِنَّمَا مَثَلُ الْعَالِمِ مَثَلُ النَّخْلَةِ تَنْتَظِرُهَا مَتى يَسْقُطُ عَلَيْكَ مِنْهَا شَيْءٌ، وَ الْعَالِمُ أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ، الْغَازِي فِي سَبِيلِ اللَّهِ. الكافي (ط - دارالحديث)، ج1، ص: 89
مراد از این عالم ، کانون اصطلاحات نیست بلکه منظور کسی است که راه را نشان می دهد و از علمش منفعت به دیگران می رسد و گمراهان را هدایت می کند.
سخن این بود که هیئت ترکیبیه قاعده لا ضرر چه معنایی دارد؟
دو گرایش را بیان کردیم؛ یک گرایش می گفت "لا" نافیه است و گرایش دوم بر ناهیه بودن "لا" تأکید داشت.
امام راحل "لا" را ناهیه می دانند و معتقد هستند نهی مولوی سلطانی است.
چند مقدمه در فرمایش امام راحل:
*الأولى: أنّ لرسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله- في الأُمة شؤوناً: أحدها: النبوّة و الرسالة؛ أي تبليغ الأحكام الإلهية من الأحكام الوضعية و التكليفية حتى أرْش الخدْش.
اولین شأن رسول اکرم صلوات الله علیه و آله ، ابلاغ است.
الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسيباً. احزاب : (39)
(پيامبران) پيشين كسانى بودند كه تبليغ رسالتهاى الهى مى كردند و (تنها) از او مى ترسيدند، و از هيچ كس جز خدا بيم نداشتند؛ و همين بس كه خداوند حسابگر (و پاداش دهنده اعمال آنها) است! ترجمه آیت الله مکارم شیرازی
نبی اکرم صلی الله علیه و آله در این جایگاه تنها یک پیام آور است یعنی رسالتش تنها بیان احکام الهی برای مردم است و این همان شأن و جایگاه فقیه در عصر غیبت کبری است.
و ثانيها: مقام السلطنة و الرئاسة و السياسة؛ لأنه- صلّى اللَّه عليه و آله- سلطان من قبل اللَّه تعالى، و الأُمّة رعيّته، و هو سائس البلاد و رئيس العباد، و هذا المقام غير مقام الرسالة و التبليغ، فإنه بما أنّه مُبلّغ و رسول من اللَّه ليس له أمرٌ و لا نهي، و لو أمرَ أو نهى في أحكام اللَّه تعالى لا يكون ذلك إلّا إرشاداً إلى أمر اللَّه و نهيه، و لو خالف المكلّف لم يكن مخالفته مخالفة رسول اللَّه، بل مخالفته اللَّه تعالى؛ لأنّ رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله- ليس بالنسبة إلى أوامر اللَّه و نواهيه ذا أمر و نهي، بل هو مبلّغ و رسول و مُخبِر عنه تعالى، كما أنّ أوامر الأئمّة- عليهم السلام- و نواهيهم في أحكام اللَّه كذلك، و ليست أوامر النبيّ و الأئمّة- عليه و عليهم الصلاة و السلام- من هذه الجهة إلّا كأوامر الفقهاء مقلّديهم، فقول الفقيه لمقلِّده: اغسل ثوبك عن أبوال ما لا يؤكل لحمه، كقول النبيّ و الأئمّة من حيث إنّه إرشاد إلى الحكم الإلهي، و ليس مخالفة هذا الأمر إلّا مخالفة اللَّه، لا مخالفة الرسول- صلّى اللَّه عليه و آله- و الأئمّة- عليهم السلام- و الفقيه.
و أمّا إذا أمرَ رسول اللَّه أو نهى بما أنّه سلطان وسائس يجب إطاعة أمره بما أنّه أمرُه، فلو أمرَ سريّةً أن يذهبوا إلى قطر من الأقطار تجب طاعته عليهم بما أنّه سلطان و حاكم، فإنّ أوامره من هذه الجهة كأوامر اللَّه واجبة الإطاعة، و ليس مثل هذه الأوامر الصادرة عنه أو عن الأئمة إرشاداً إلى حكم اللَّه، بل أوامر مستقلّة منهم تجب طاعتها، و قولُهُ تعالى: (أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولي الأمر منكم) ناظرٌ إلى تلك الأوامر و النواهي الصادرة عن الرسول و أُولي الأمر، بما أنهم سلاطين و أولياء على الناس، و بما أنهم ساسة العباد، قال تعالى: (وَ ما كانَ لمُؤْمِنٍ و لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللّهُ أَمْراً أَنْ يكُونَ لهُمُ الخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِيناً).
شأن دوم برای نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مربوط به حکومت است.
قبلا به طور مفصل (اولین سال درس خارج فقه الحکومه) به این بحث پرداخته ایم که پیامبر حاکم بر مردم است و اگر نبی اکرم دستور بدهد که یک کاری باید انجام بشود امکان سرپیچی وجود ندارد.
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً. نساء: (59)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياى پيامبر] را! و هر گاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آنها داورى بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين (كار) براى شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيكوتر است. ترجمه آیت الله مکارم شیرازی
اگر شأن ابلاغ مطرح بود دلیلی بر تکرار واژه "اطیعوا" نبود و این تکرار گویای آن است که پیامبر اکرم علاوه بر این که مبلغ است ، حاکم نیز است و باید حرف او را پذیرفت.
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً.احزاب: (36)
هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند، اختيارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر كس نافرمانى خدا و رسولش را كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است. ترجمه آیت الله مکارم شیرازی
شأن نزول این آیه هم ماجرای زید است که برده بود و مسلمان شد و آزاد شد و هنگامی که پدرش به دنبال او آمد پذیرفت و گفت در نزد پیامبر خواهم ماند.
نبی اکرم برای این که سنت اشرافی گری را از بین ببرد،تصمیم گرفت که زینب(دختر خوانده خودشان) را به عقد زید (پسر خوانده پیامبر) در بیاورد ولی زینب هنگامی که این خبر را شنید ناراحت شد و گفت من میخواهم با شما ازدواج کنم و نه با شخص دیگری وبرادر او هم ناراحت شد به این دلیل که زید در شأن آن ها نبود.
در این هنگام آیه نازل شد که وقتی پیامبر دستوری را صادر می کند کسی حق ندارد سرپیچی کند.
به هر حال این ازدواج صورت گرفت اما دوام نداشت و کار به طلاق کشید.
با توجه به آسیب روحی که برای زینب ایجاد شده بود،پیامبر اکرم برای این که آسیب او را برطرف کند و بیان کند که پسر خوانده در حکم پسر انسان نیست، با زینب ازدواج کرد.
اما دروغ پردازان مطالبی را علیه پیامبر مطرح کرده اند و بخشی از کتاب سلمان رشدی نیز در همین باره است.
این افراد می خواهند پیامبر را همانگونه که در شأن خودشان است مطرح کنند.
ثالثها: مقام القضاء و الحكومة الشرعية، و ذلك عند تنازع الناس في حقّ أو مال، فإذا رفع الأمر إليه و قضى بميزان القضاء يكون حكمه نافذاً لا يجوز التخلّف عنه، لا بما أنّه رئيس و سلطان، بل بما أنّه قاضٍ و حاكم شرعي، و قد يجعل السلطانُ الإمارة لشخص، فينصبه لها، و القضاء لآخر، فيجب على الناس إطاعة الأمير في إمارته، لا في قضائه، و إطاعة القاضي في قضائه، لا في أوامره، و قد يجعل كلا المقامين لشخص أو لأشخاص. بدائع الدرر في قاعده نفي الضرر، ص: 105
شأن سوم پیامبر اکرم هم ، قضاوت است. هرچند قضاوت از شئون حکومت محسوب می شود اما به تنهایی خصوصیت دارد.
نبی اکرم قاضی است و آن چه را گفت همه باید اطاعت کنند.
فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً.
نساء: (65)
به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اينكه در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند؛ و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نكنند؛ و كاملا تسليم باشند. ترجمه آیت الله مکارم شیرازی
در ذیل این آیه روایتی نقل شده که اگر پیامبر حکمی را صادر کرد و کسی در قلب خودش اعتراض کرد باعث شرک او خواهد شد.
روي عن الصادق (علیه السلام) أنه قال لو أن قوما عبدوا الله و أقاموا الصلاة و آتوا الزكاة و صاموا شهر رمضان و حجوا البيت ثم قالوا لشيء صنعه رسول الله إلا صنع خلاف ما صنع أو وجدوا من ذلك حرجا في أنفسهم لكانوا مشركين. ثم تلا هذه الآية. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج3، ص: 107
*ما در سیره پیامبر خصوصا سیره حضرت در مدینه و سیره مولا علی علیه السلام در دوران حکومت، واژه های امر و حکم و قضاء را فراوان داریم و این چیزی است که در سیره سایر ائمه یافت نمی شود.
نکته :
دوره زندگی مولا علی علیه السلام بر پنج بخش تقسیم می شود:
طفولیت،،بعثت، هجرت، سکوت و حکومت
قضاوت های مولا علی علیه السلام ریشه در ناتوانی دستگاه خلافت داشت و به همین دلیل از حضرت تقاضا می کردند که گره گشایی کنند و خلیفه دوم می گفت خدا برای من مشکلی را پیش نیاورد که علی علیه السلام او را برطرف نسازد. البته حضرت را به عنوان امام قبول نداشتند ولی ایشان هرگز گله نکرد چون مسئله اسلام در میان بود.
*گاهی واژه "قال" با قرینه دلالت بر حیثیت حکومتی دارد.
امام راحل بعد از بیان این مقدمات وارد بیان مواردی می شوند که دلالت بر حکومت نبی اکرم دارد.
بَابُ أَنَّهُ لَا يَحِلُّ الْمَالُ لِمَنْ أَنْكَرَ حَقّاً أَوِ ادَّعَى بَاطِلًا وَ إِنْ حَكَمَ لَهُ بِهِ الْقَاضِي أَوِ الْمَعْصُومُ بِبَيِّنَةٍ أَوْ يَمِينٍ
33663- 1- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ (عَنْ سَعْدٍ يَعْنِي ابْنَ أَبِي خَلَفٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّمَا أَقْضِي بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ- وَ بَعْضُكُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ- فَأَيُّمَا رَجُلٍ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ مَالِ أَخِيهِ شَيْئاً- فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّارِ.
وسائل الشيعه، ج27، ص: 232
این حدیث دلالت بر این دارد که پیامبر و علی علیهما السلام در مسئله حکومت از علم غیب استفاده نمی کردند بر خلاف دوران حکومت حضرت ولی عصر علیه السلام که ایشان از علم غیب استفاده می کنند به این دلیل که آخرین حکومت است و نباید حتی یک نفر انسان نا اهل در میان مسؤلین دوران ظهور باشد.
دومین چیزی که از حدیث استفاده می شود این است که هرچند مولا علی علیه السلام بسیاری از والیان را توبیخ کرد یا پیامبر اکرم خالد بن ولید را به دلیل جنایتی که مرتکب شد مورد سرزنش قرار داد و از او اعلام برائت کرد اما سؤال این است که چرا این افراد وارد حکومت شدند؟
پاسخ را همین حدیث بیان می کند که پیامبر اکرم و مولا علی با شهادت افراد تصمیم گیری می کردند و قرار نبود از علم غیب استفاده کنند.
نظر شما